دو مقاله ذیل توضیحاتی بوده است که علّامه مصطفوی به قلم مبارکشان در جواب دو نامه مختلف مرقوم فرموده بودند .

هر کدام از این مقالات دریائیست از حقائق و معارف الهی که بوضوح روشن است که آن بزرگوار نورانى ، کاملا مسلط به این مفاهیم میباشند .

این مجموعه امیدوار به گوشه چشمی از جانب اوست .

بسمه تعالی و تبارک

جناب آقای بابایی دامت برکات وجوده

السلام علیکم پس از عرض سلام و تحیّت  موضوعاتیرا (۱) معیّن فرموده بودید که اینجانب در رابطه آنها مطالبی را بنویسم . با اینکه بنده عجز و قصور فکری داشته ، و هم از نظر مزاجی ضعیف و کسل هستم ، و هم بیش از امکانات خود مشغول نوشتن تفسیر ( روشن ) می باشم ، در عین حال چون مربوط بموضوعات قرآنی بود ، بطور اختصار جواب عرض می کنم .

اوّل – بنده از سابق علاقه بمباحث قرآنی داشتم ، و مقیّد بودم که روی دقّت و تحقیق کامل در وسع خودم ، مطالب را بررسی کنم ، و روی این برنامه در مرتبه اوّل رساله نوریّه مرحوم علّامه آقا شیخ محمّد هادی تهرانی نجفی را ترجمه و شرح کردم ( بنام اشعّه نور ) ، و سپس سوره های دیگری را شرح و تفسیر نوشتم که از آنها تفسیر سوره حشر در دو جلد که چاپ شده است ، و پس از آن شروع کردم بکتاب – التحقیق فی کلمات القرآن الکریم  (۲) ، که معانی حقیقی کلمات مستعمل در قرآن مجید ، روی عقیده خودم که در قرآن هست ، استخراج شده است ، و خصوصیّات آن کتاب در رساله – روش علمی در ترجمه و تفسیر – توضیح داده شده است .
و پس از توفیق پیدا کردن إتمام (۳) آن در چهارده جلد که چاپ شده است ، شروع کردم بتفسیری ( بنام (۴)  تفسیر روشن ) که یازده جلد آن نوشته شده است ، و جلد اوّل آن مطبوع است ، و در مقدمه آن خصوصیّات کتاب نوشته شده است .
و از امتیازات این تفسیر یکی آنکه در جمیع جهات ( لغات ، تفسیر ، ادبیّات ، احتمالات ، أقوال ) قاطع است ، و موردی برای تردید ندارد ، و نباید در کتاب آسمانی تردید و احتمال و اختلافی باشد .

دوّم – أخذ بظواهر (۵) قرآن مجید : اگر منظور ظواهر جملات و لغات و تعبیرات باشد که در میان عموم متفاهم است ، این معنی در هیچ کتاب علمی و دقیق صحیح و معقول نیست . زیرا کتابیکه محتوی دقایق مباحث و حقایق معارف و علوم انسانی باشد ، ممکن نیست در سطح عقول و أفهام عامّه تدوین بشود .
و مخصوصاً کتاب آسمانی که برای هدایت أفکار همه طبقات نازل میشود : لازم است طوری باشد که قابل پیاده شدن در وجود همه أفراد (۶) بوده ، و هرکسی در مقام خود بتواند از آن استفاده کند .
و استفاده کردن در سطح ظواهر جملات ، هرگز برای خواصّ و دانشمندان مفید و نتیجه بخش نخواهد بود .
و کتابیکه در ارتباط هدایت أفکار (۷) است ، قهراً از مسائل سوق أنفس (۸) بجهان (۹) ماورای مادّه ، و تربیت قلوب و تهذیب و تکمیل نفوس و از لطایف و دقایق عوالم ماورای طبیعت ، و مخصوصاً از مباحث مربوط بلاهوت (۱۰) بحث خواهد شد ، و این مطالب چگونه با ظواهر تعبیرات قابل تفاهم باشد .
و امّا تأویلات صحیح : لازم است بدلالت ألفاظ و از مصادیق کلمات و از مفاهیم کلّی آنها باشد ، و هر تأویلی را نباید مورد توجّه قرار داد .

سوم – تعارض ظاهری : برای رفع و حلّ این اشکال ، لازمست معانی حقیقی کلمات از لحاظ لغت معیّن شده ، و مفهوم کلّی و مصادیق آن کاملاً روشن گردد ، ( رجوع شود بکتاب (۱۱) التحقیق ) و سپس حقیقت آن مفهوم از لحاظ طبیعی و یا از جهت ماورای مادّه بدقّت رسیدگی و معیّن شود ، و در عین حال خصوصیّت و محدوده مفهوم آن أصل (۱۲) عقلی نیز در نظر گرفته شده ، و جهت تعارض برطرف شود .
و بطور مسلّم اگر طرفین هر دو قطعی و روشن و صریح باشند : لازم میشود ضوابط تعارض و ترجیح إجراء (۱۳) شود ، مانند قاعده تخییر .
و چنین تعارضی بسیار نادر واقع میشود که : با تحقیق برطرف خواهد شد .
و در این مورد رفع تعارض بوسیله تحقیق در دلالت أحد (۱۴) طرفین واقع خواهد شد .
و أمّا (۱۵) مرز حجیّت ظواهر قرآن مجید : تا جایی است که برخورد بدلیل قطعی عقلی و یا دلیل لفظی صریح مسلّم نباشد .
و در فهم این قاطعیّت ( عقلی و یا لفظی ) شرط است که آگاهی از حقایق و معارف إلهی (۱۶) ( بنحو (۱۷) شهود ) موجود باشد ، و آگاهی از راه تحصیلی و اکتسابی کافی نیست ، زیرا در معارف تحصیلی صدها اختلاف و إبهام (۱۸) وجود دارد ، و ممکن نیست حقایق إلهی را کما هو حقّه ، بدون شهود درک کرد .
و آنچه بنده یقین دارم اینکه : حقایق قرآن مجید از راه تحصیلی و نظری و علوم رسمی و استدلالی ، قابل درک نیست ، چنانکه از تفاسیر رسمی بجز اختلاف و ابهام چیزی در این مسائل بدست نمی آید .

و ما یعلم تأویله إلّا اللّه و الراسخون فی العلم ( آل عمران – ۷ ) .

چهارم – و امّا اختلاف تفاسیر و تأویلات : بطوریکه گفتیم از دو چیز حاصل می شود ، ( نرسیدن بمفهوم (۱۹) حقیقی کلمه از کلمات قرآن مجید ، و آگاه نشدن و بی اطلاعی از حقایق و معارف شهودی إلهی ) و درنتیجه واقعیّتها و حقایق مطابق أفکار و آراء شخصی تفسیر و ترجمه میشود .

 فماذا بعدَ الحقّ إلّا الضلال فأنّی تُصرَفون ( یونس – ۳۲ )

پس هر تأویلی باید برگشت آن بمعنای حقیقی کلمه باشد ، و اگر نه نباید مورد توجّه واقع بشود ، و اقلاً باید انسان سکوت کند .
و تأویل : عبارتست از إرجاع (۲۰) مفهوم کلمه بمصادیق (۲۱) و مقاصدیکه منظور می شود ، بشرط قابل انطباق بودن آن مفهوم بمورد (۲۲) .
پس در تأویل شرط است که مفهوم حقیقی کلمه معلوم شود ، و در مرتبه دوّم باید آن مفهوم قابل انطباق بآن (۲۳
) مورد تأویل گردد .

پنجم – مراتب هستی و تفسیر أنفسی (۲۴) : مراتب هستی یعنی تجلّیات تکوینی و ظهور موجودات در خارج مراتبی پیدا میکند که به ترتیب – مرتبه مجرّدات و عقول و أرواح (۲۵) – مرتبه ملائکه – و مرتبه انسان – و مرتبه حیوان – و مرتبه نباتات – و مرتبه جمادات است .
و این مراتب در وجود انسان از ابتدای تکوّن ظهور پیدا کرده ، و ( جمادی – نباتی – حیوانی – انسانی – مَلکی ، روحی ) تا میرسد بمقامیکه (۲۶) محو و فانی نور لاهوتی گردد .
این معنی یک حقیقتی است که : در مقام تجلّی هستی و پیدایش عوالم وجود ، در مراتب مختلف به ترتیب ظاهر میشود .
و در تجلّی کلمات نیز قهراً این مراتب دیده خواهد شد ، زیرا برگشت سخن خواه و ناخواه منطبق بمظاهر (۲۷) خارجی و تجلّیات هستی خواهد شد .
و در قرآن مجید که ظهور کلمات و تجلّی سخنان و آشکار شدن مطالب و مقاصد لاهوتی است ، قهراً این ارتباط و این مراتب و تجلّیات دیده خواهد شد ، زیرا برگشت کلام لفظی بکلمات أنفسی و خارجی و تکوینی باشد .
و برای توضیح گفته میشود که : مقام حقیقت لاهوت ، صرف حقّ بوده و هیچگونه اسم و صفت و خصوصیّتی در آنجا نیست ، چنانکه فرموده اند : کمال الاخلاص له نفی الصفات عنه – کمال اخلاص او نفی صفات است .
در مرتبه دوّم که : تجلّی و ظهور صفات ذاتی است : صفت حیات و علم تجلّی کرده ، و مرتبه أرواح (۲۸) مجرّده ظاهر شود .
و در مرتبه سوّم : تجلّی إراده و قدرت است که عقول ظاهر گردند .
و این سه مرتبه را مرتبه لاهوت باید نامید .
و در مرتبه چهارم : تجلّی صفات است با قید محدود بودن که أنواع (۲۹) ملائکه بوجود آمده و ظاهر می شوند ، و این مرتبه را ماورای مادّه و طبیعت گویند .
و در مرتبه پنجم : از مرحله أرواح بطبیعت (۳۰) و مادّه تعلّق پیدا کرده ، و عالم انسان پدید آید ( و نفختُ فیه من روحی ) که در اینجا محدودیّت پیدا شده و هم وابستگی بطبیعت پدید آید .
و در مرتبه بعد ( ششم و هفتم و هشتم ) تعلّق بمادّه (۳۱) بیشتر شده ، و جهت روحانیت تضعیف خواهد شد .
و در قرآن مجید نیز این هشت مرحله تجلّی خواهد کرد .
و بطون قرآن مجید همین نه مرحله از لاهوت و تجلّیات لاهوتی است که باید از راه رسوخ و شهود در آنها نظر شود ، نه دید ظاهری .

ششم – کلمه سبع در مکالمات عربی و مخصوصا در لسان آیات و روایات ، در مقام اشاره بکثرت (۳۲) استعمال میشود ، و سبعین مرتبه بالای سبع است ، رجوع شود به التحقیق – سبع .
و أمّا بطون قرآن مجید : گفته شد که تجلّیات و مرتبه ألفاظ (۳۳) پس از مرتبه تجلّی تکوینیّات خارجی است ، یعنی کلمات ناظر به تکوینیّات باشد ، و تا مرحله موجودات خارجی روشن نشود : مفاهیم الفاظ روشن نخواهد شد . و روشن شدن مفاهیم خارجی ، بسیار متفاوت است ، چنانکه در علوم حیوان شناسی ، گیاه شناسی ، ستاره شناسی ، زمین شناسی ، این معنی کاملاً روشن می شود ، و نظر بشناختن (۳۴) این موجودات است از لحاظ ارتباط آنها با ماورای طبیعت ، و نشان دادن آنها است عظمت و صفات قدرت و علم پروردگار متعال را .
پس هر چه در شناسایی این موجودات عمیقتر و در جهت نشان دادن آنها دقیقتر و نافذتر باشند : قهراً در مرحله بطون آیات کریمه قرآن مجید متوجّهتر (۳۵) و روشنتر خواهند شد ، مخصوصاً که در مراتب موجودات عوالم ماورای طبیعت ( چون روح و نفس و ملائکه و عقول ) صورت بگیرد .
و در این مورد مراتب عرضیه و طولیّه موجودات هر دو مورد نظر می شود . پس در رابطه معرفت پیدا کردن به این موجودات علوی و یا سفلی از مرتبه ابتدایی تا مراحل نهایی ، می توان مراتب بسیار زیادیرا (۳۶) بشمار آورده ، و طبقه بندی کرد ، و مراتب معنوی و بطنی از مراتب ظاهری بیشتر و وسیعتر و عمیقتر باشد .

هفتم – قول محیی الدین است که قرآن در روز قیامت دست نخورده و بکر محشور میشود : مقصود ایشان اشاره بهمان تجلّیات لفظی قرآن مجید و بطون سبعین است که إحاطه علمی و شهودی بآنها (۳۷) برای غیر خداوند متعال ممکن نیست ، و در حقیقت إحاطه بصفت ذاتی علم نامحدود إلهی باشد . و هرکسی در این جهت بآن اندازه ایکه خداوند متعال تعلیم فرموده است ، می تواند معرفت پیدا کند ، نه نامحدود .

آری کلمات خداوند متعال مظهر علم نامحدود او است – قل لَو کانَ البَحرُ مِداداً لکلمات ربّی لَنَفِد البحرُ قبل أن تَنفَد  کلماتُ ربّی و لَو جِئنا بمِثله مَدَدا    (کهف – ۱۰۹ ) .
و قیامت بمعنی فعلیّت پیدا کردن است ، و چون روزگار دنیا سپری شود ، هرکسی بآن اندازه ایکه در طول زندگی مادّی خود ( از علم و معرفت ، تحصیلی یا حضوری ، بدست آورده است ) محدود و محصور خواهد شد .
و تفاسیر هم در محدوده علم و معرفت شخص مفسّر نوشته میشود ، و زحمات همه آنان قابل تقدیر و تجلیل است .
و خود محیی الدین هم با آن مقام علمی ، چون به آیات قرآن مجید میرسد ، فکرش محدود شده ، و در هر موردی نمیتواند حقّ مطلب را اداء کند .

 و قل ربِّ زِدْنی علماً ( طه – ۱۱۴ ) .

هشتم – محکم و متشابه : محکم بمعنی قطعی و یقینی و متقن است ، و در مقابل آن متشابه است که صریح و روشن نشده ، و وجوه مختلفی پیدا کند .
البتّه روشن بودن و وجوه مختلف پیدا کردن با فهم و نظر و معرفت أشخاص (۳۸) فرق میکند ، و بطور مسلّم بسیاری از متشابهات در نظر أفراد با معرفت روشن و متقن است ، و بسیار از محکمات نیز در مقابل فهم أفراد عادی متشابه میشود .
و هر اندازه ایکه قلب انسان روشن و منوّر بنور ایمان باشد : بهتر میتواند از آیات قرآن مجید استفاده کند ، و در محدوده نورانیّت باطن خود بحقایق قرآن مجید و متشابهات آن توجّه پیدا میکند .
و باید توجه شود که : این رشته هیچگونه مربوط بعلوم رسمی و متداول نیست ، یعنی پس از آگاهی لازم از علوم متداول باید نورانیّت باطن و ارتباط معنوی با عالم غیب پیدا شود ، تا بتواند از حقایق و از صفات عالم لاهوت و از معارف إلهی بهره مند گردد .

نهّم – پاسخگوی نیازهای بشری بودن : باید توجّه داشت که نیازهای انسان از دو جهت باید تأمین گردد – جنبه روحی – و جنبه مادّی . و بطوریکه در ذیل سؤال پنجم گفته شد : تجلّیات لفظی شامل همه مراتب هستی ( مادّی و روحانی ) میشود ، پس قرآن مجید بهمه جهات مراتب هستی از مادّی و معنوی ، شامل گشته ، و بهمه (۳۹) امور ناظر باشد ، البتّه بطور فشرده و جامع و لازم و کلّی ، بطوریکه موضوعی نیست که مورد نیاز بشر است خواه در امور مادّی دنیوی و یا در امور معنوی اخروی ، مگر آنکه در آنجهت (۴۰) حکم و دستوری وارد شده است ، و هرکدام از آن دستورها میتواند عنوانی قاطع و کلّی برای بحثی مفصّل و کتابی جامع باشد .
و در کتابهای أخلاقی (۴۱) و فقهی و معارف إلهی ، در هر بابی بیک (۴۳) آیه مبارکی تمسّک جسته ، و بحث خود را ادامه میدهند .
آری قرآن مجید محکمترین و جامعترین کتاب آسمانیست که از جانب خداوند متعال برای هدایت ( هدیً للمتّقین ) انسانها (۴۴) در هر جهت خیر و صلاح ، مادّی و معنوی ، نازل شده است .
و شرط استفاده از آن را تقوی قرار داده است ، یعنی خودداری کردن و محافظت نفس از خواهشهای نفسانی ، و نگهداری خود از أعمال و خویهای حیوانی ، و راه کمال و سعادت را در پیش گرفتن .

دهم – آنچه در عصر حاضر مورد توجّه باشد : در این عصر و بلکه در همه أعصار (۴۵) ، آنچه مهمّ و در رأس مطالب انسانی و إلهی است : موضوع توجّه بخداوند متعال و بدست آوردن اخلاص و حذف برنامه خودبینی است ، زیرا خودبینی در مقابل خدابینی باشد ، و یک فرد و یا جامعه وقتی که توجّه او بخودستایی و خودنمایی شد ، هرگز ممکن نیست که توجّه واقعی بخداوند داشته و در امور خود خدا را ببیند .
مخصوصاً أفرادیکه در رأس هر رشته و در هر تشکیلاتی خود را ستوده و برای عنوان خود کوشش می کند : نه تنها خود را منحرف و محروم از حقّ و خیر میکند ، و بلکه همه أفرادیرا که در زیر دست او هستند ، از حقیقت توحید و خداشناسی محروم و دور ساخته ، و روح بتپرستی را در وجود آنها تقویت میکند . و بزرگترین برنامه برای تربیت مردم و تقویت روح خداپرستی و توحید اینکه : پیشوایان ملّت موحّد واقعی شده و از خودپرستی و خودنمایی و خودستایی بپرهیزند ، یعنی عملاً مردم را بسوی توحید و خداپرستی و توجّه بخلوص (۴۶) دعوت کنند .
و بسیار جای تأسّف است که : اخلاص و توجّه خالص بحقّ در این زمان ریشه کن می شود ، و بجای آن دنیاپرستی و خودپرستی رواج پیدا کرده و حتّی در همه مجامع جلوه کرده ، و در پشت سر آن سلوک می کنند .
و عجب اینکه اینهمه ابتلاءات و گرفتاریهای مادّی و معنوی که مواجه مردم ما میشود ، نمیدانیم که سرچشمه آنها از کجا است ، و چون از خداوند متعال غفلت می کنیم ، خدا هم ما را بحال خود میگذارد .
نعوذ باللّه من شرور أنفسنا

حسن مصطفوی
17 ماه مبارک ۱۴۱۴ – هـ – قم

إعجاز در قرآن مجید

إعجاز بمعنی عاجز کردنست ، و عجز در مقابل قدرت و توانایی باشد ، و منظور عاجز کردن قرآن مجید است أفرادیرا که بخواهند با آن معارضه و مقابله کنند از جهت بیان کلمات و معانی .

و إنْ کنتم فِی رَیبٍ مِمّا نَزَّلنا عَلی عَبدِنا فأتُوا بسُوره مِن مِثْله و ادْعُوا شُهداءَکم مِن دُونِ اللّهِ إن کنتُم صادِقینَ فإن لَم تَفعَلوا و لَن

  تَفعَلوا فاتَّقُوا النارَ

( بقره – ۲۳ ) .

 رَیب : توهّمی است که آلوده بشکّ (۴۷) باشد .
و سُوره : اسم مصدر است و در مقام إفراد استعمال می شود ، و بمعنی هیجان با اعتلاء و بلندی باشد ، و یکی از مصادیق این معنی سوره از قرآن مجید است ، و آن أعمّ است از مفهوم خارجی ، و شامل هر قسمتی از قرآن مجید می شود که هیجان و اعتلاء داشته باشد .
چنانکه در آیه کریمه – یَحذرُ المنافقون أن تُنزَّل علَیهم سورهٌ تُنبِّئهم بما فی قلوبهم – ۶۴ – توبه ، منظور مطلق سوره باشد .
پس در این مورد در مقام معارضه می فرماید : اگر در آنچه نازل کرده ایم توهم آلوده به تردید دارید ، و نمی توانید تسلیم باشید ، لازم است مقابله و معارضه شما عملی بوده ، و در مقابل قرآن مجید ، سوره و قسمتی را که چون قرآن باشد ( از جهت ألفاظ و معانی ) بیاورید ، و در این عمل هرچه ممکن است از دیگران و همراهان خود نیز یاری بطلبید ، و توجّه داشته باشید که چنین عملیرا (۴۸) نخواهید توانست انجام بدهید .

و در آیه ۳۸ سوره یونس این موضوع را تحلیل کرده و می فرماید :    أم یَقولونَ افْتَریٰه قلْ فأتُوا بسُورهٍ مٍثلٍه و ادْعوا مَن استَطَعتم من لَو جِئنا دون اللّهِ إن کنتم صادِقینَ بل کذّبوا بما لَم یُحیطُوا بعِلمه .

افتراء : قطع و بریدن چیزیست که توأم با تقدیر و اندازه گیری مخصوصی صورت بگیرد ، و باین مناسبت به ساختن و جعل چیزی برخلاف واقعیّت را افتراء (۴۹) گویند .
می فرماید : مخالفین گویند که این قرآن ساخته پیغمبر است ، در صورتیکه اگر چنین باشد ، دیگران هم که مسلّط بلغت (۵۰) و شعر و خطابه هستند ، می توانند چنین کتابیرا (۵۱) و قسمتی از مثل آنرا بسازند .
و آنان مجازند که بهمراهی (۵۲) همه افراد ، مانند یک سوره و یا قسمتی از آنرا ساخته و با قرآن معارضه کنند .
و آنان اشتباه بزرگی کرده ، و توجّه ندارند که تکذیب آنها بخاطر اینستکه بخصوصیّات (۵۳) قرآن مجید إحاطه ندارند ، و از این لحاظ است که در آیه گذشته بصراحت (۵۴) فرمود : و لَن تفعلوا ، یعنی هرگز نخواهید توانست چنین معارضه و مبارزه ای را داشته باشید .
آری موضوع تکذیب در موارد حقّ : همیشه و در همه جا از جهل و غفلت سرچشمه می گیرد ، و اگر کسی از حقّ و واقعیّت آگاه باشد : هرگز ممکن نیست که آنرا تکذیب کند ، زیرا تکذیب نفی کردن واقعیّت است .
و خصوصیّت و لطافت و دقّتیکه (۵۵) در قرآن مجید است : بسیار مهمّ و بی سابقه و بی لاحقه و بی نظیر است ، و ما بطور اجمال بآن (۵۶) اشاره خواهیم کرد .
و در این موضوع سخن بسیار عجیبی در مرتبه اوّل از نَظّام ( أبواسحق ابراهیم بصری شاگرد حسن بصری مشهور ، و معاصر مأمون عبّاسی و از مؤسّسین مذهب معتزله ) نقل شده ، و جمعی از معتزله و دیگران هم پیروی او کرده اند .
او می گوید که : قرآن مجید بلغت عربی فصیح و مطابق فصحای درجه اوّل مکّه و حجاز سخن گفته است ، و موادّ گفته های او ( لغت ، کلمه ، کلام ، فصاحت ، بلاغت ، بیان ) برای شعرای عرب و خطباء و گویندگان و ادباء ، روشن و معلوم بوده ، و چیزی برای آنها مجهول و پوشیده نیست .
و آنها می توانند مانند کلمات و جملات و سوره های قرآن مجید از جهت فصاحت و بلاغت سخن گویند ، زیرا بموادّ سخن آگاهی دارند .
ولی خداوند متعال در این جهت برنامه مخصوصی دارد ، و آن اینکه أفرادیرا که قصد معارضه و مقابله با قرآن مجید داشته باشند ، خداوند متعال آنها را بطور مطلق از فکر و عمل خودشان منصرف می کند .
در ملل و نحل شهرستانی ( نَظّامیّه ) گوید : نهم – قول نظّام است در موضوع إعجاز قرآن که : إعجاز از لحاظ خبر دادن از امور گذشته و آینده است ، و از جهت منصرف کردن دیگرانست از معارضه ، و مانع شدن عرب است از اهتمام کردن در جهت معارضه و مقابله با قرآن ، از روی إجبار باشد و یا عاجز نمودن ، بطوریکه اگر آزاد باشند می توانند نظیر یک سوره بمانند سوره های قرآن را از لحاظ فصاحت و بلاغت و نظم بیاورند ( ترجمه ) . و از أفرادیکه بظاهر از این نظر پیروی کرده اند ، محقّق و علّامه بزرگ شیخ جلیل أعظم أبوعبداللّه محمد بن محمّد بن نعمان حارثی عُکبری بغدادی ( مفید ) است که در ۳۳۶ – هـ ، در عُکبر از أطراف بغداد متولّد شده ، و در ۴۱۳ – هـ در بغداد برحمت ایزدی پیوسته است .
در کتاب أوائل المقالات گوید : القول فی جهه إعجاز القرآن ، أقول : منشأ در این جهت منصرف کردن أهل فصاحت و زبان است از معارضه و مقابله کردن با رسول خدا ( ص ) در رابطه إظهار إعجاز بوسیله قرآن مجید باشد ، و قرار دادن این انصراف است که شاهد و دلیل گردد بر مقام نبوّت او ، بطوریکه نتوانند نظیر آنرا بیاورند ، اگرچه قدرت و توانایی آنرا داشته باشند . و این برنامه و لطف إلهی إدامه پیدا می کند در جهت منصرف کردن دیگران تا زمان آخر – ( ترجمه ) .
البتّه شیخ بزرگوار روی إتقان (۵۷) نظر ، و إحکام عرفی مسائل دینی که مورد تفاهم موافق و مخالف بوده ، و هم با مقتضیات زمان آنروز و محیط أهل تسنّن و اعتزال وفق بدهد ، چنین نظری را إظهار می کند ، و در عین حال برگشت و نتیجه این قول به همان سخن – لَن تَفعلوا – خواهد شد .
و أمّا نظر نظّام و پیروان او : از جهاتی سست و ضعیف است .

أوّل – در اینصورت إعجاز قرآن مجید بطور مستقیم مربوط بنحو (۵۸) و قرآن مجید نخواهد بود ، بلکه مربوط می شود بصرف خداوند متعال که دیگرانرا (۵۹) از این مقابله و معارضه مانع می شود .
دوّم – این معنی در حقیقت طرفداری و حمایت است نه إعجاز ، چنانکه خداوند متعال در هر موردی از حقّ و از مظلوم طرفداری می کند ، و این موضوع ارتباطی با إعجاز ندارد ، خواه طرف عاجز گردد یا نه .
سوّم – این معنی در حقیقت اختیار و آزادی را از انسان سلب کردن است ، و آن برخلاف سنّت إلهی است که درباره انسان قرار داده است …
چهارم – در خود آیات اعجاز ، با کلمات – فأتوا بسُوره مثلِه ، و ادْعوا شُهداءَکم ، تعبیر شده است ، و مانع شدن و صرف برخلاف این دستور و أمر (۶۰) باشد ، پس این أمر لغو خواهد بود .
پنجم – جمله – بما لم یُحیطوا بعلمه ، منافی گفته او است که : فصحای عرب می توانند نظیر یک سوره از قرآنرا (۶۱) بیاورند ، و در صورتیکه إحاطه علمی ندارند چگونه می توانند با آن معارضه و مقابله کنند .
ششم – تنظیم و تالیف کتابی چون قرآن مجید ، مانند خلق و تکوین موجود و حیوانی است ، و باید از هر جهت جامع و دارای همه خصوصیّات لفظی و معنوی بوده ، و چون أعضای بدنی و باطنی کامل باشد .

خداوند متعال در سوره حجّ آیه ۷۳ می فرماید :

إنّ الّذین تَدعُون من دُونِ اللّهِ لَن یَخلُقوا ذُباباً و لو اجتَمعوا لَه .

و باید توجّه کرد که کتاب آسمانی قرآن مجید ، اگر از تکوین و خلق حیوانی کامل بیشتر نباشد کمتر نیست ، و تنها إحاطه حضوری پروردگار متعال است که یک چنین کتابی را بوجود آورده و نازل فرموده است .
و اگر همه انس و جنّ اتّفاق کنند که کتابیرا (۶۲) چون قرآن مجید جمع کرده و بیاورند : نخواهند توانست، چنانکه از آفریدن حیوانی بمثل یکی از حیوانهای کوچک با همه آن خصوصیّات ظاهری و باطنی عاجز باشند .
آری در کتاب آسمانی قرآن مجید خصوصیّاتی هست :
1- همه کلمات آن در معانی حقیقی آنها استعمال شده است ، تا تجوّز موجب تحیّر و تردید و انحراف از حقّ نگشته ، و مفاهیم مقصود بطور قاطعیّت و یقینی استفاده گردد .
و ما این قسمت را در کتاب التحقیق باثبات رسانیده ، و معانی حقیقی هریک از کلمات قرآن مجید را باستناد کتب لغت درجه اوّل بدست آورده ، و هم آن معنی حقیقی را بموارد (۶۳) استعمال آن لغت که در قرآن مجید است تطبیق داده ، و خصوصیّات را ذکر نمودیم .
2- و ضمناً در ذیل هر لغت بکلمات مترادف آن إشاره کرده ، و فروق آنها را بنحو (۶۴) اجمال بیان نموده ، و امتیاز انتخاب آن مادّه را از میان موادّ مترادف آن ، ذکر کردیم .
3- و در ضمن هر لغت ، مشتقّات آن که ذکر می شود ( از مجرّد و مزید فیه و اسم و فعل و صفت ) بخصوصیّات آن صیغه ها اشاره نمودیم .
پس در مقام مکالمه و خطابه : توجّه داشتن باین خصوصیّات ، و رعایت همه آن جزئیّات ، برای بشر ممکن نخواهد بود .
و اینست حقیقت إعجازیکه در قرآن مجید است ، و در مقابل این برنامه عملی ( رعایت همه این خصوصیّات ) همه اعتراف می کنند به قصور و عجز خودشان ، بطوریکه تا امروز با بودن فصحاء و ادبای درجه اوّل ، حتّی از غیر مسلمین ، کسی نتوانسته است ، بندای – فأتوا بسوره – پاسخ عملی بدهد .
و این معنی از لحاظ الفاظ است ، و امّا از جهت مفاهیم : آنچه در آن کتاب ذکر می شود ، در رابطه هر موضوعی باشد ، از طبیعیّات ، أخلاقیّات (۶۵) ، أحکام (۶۶) ، إلهیّات (۶۷) ، معارف و حقایق ، فلسفه و عرفان ، همه روی واقعیّت و حقیقت صد در صد بوده ، و هرکدام در محدوده الفاظ و تعبیرات با تمام دقّت و ظرافت ، کشف از حقایق و واقعیّات می کند . و کمترین تردید و شکّی در جهت واقعیّت آنها نباید داشت .
پس هر فقیه جامع و فیلسوف ماهر و عارف واقع بین و روشنفکر ، برای اطمینان و قطعی بودن نظر خود ، لازمست أفکار (۶۸) خود را باین کتاب آسمانی قاطع تطبیق بدهد .
آری هرچه دقّت و تحقیق و تفکّر عمیق در این مسائل بیشتر باشد : بهتر می توان بقاطع بودن و إعجاز قرآن مجید آگاهی پیدا کرد .

و إنّه لَکتاب عَزیز لا یأتیهِ الباطِلُ مِن بَین یَدَیه و لا مِن خَلفِه تَنزِیلٌ مِن حکیم حَمید ( فصّلت – ۴۲ ) .

و این آیه کریمه هم دلالت می کند به إعجاز و برتری قرآن مجید بطور مطلق ، نه به برتری آن بوسیله وسائل و نیروهای خارجی .
عزیز : چیزیست که تفوّق و برتری بدیگری داشته باشد .
و باطل : در مقابل حقّ بوده و چیزیست که ثباتی نداشته باشد .

حسن مصطفوی
71/۹/۵

 
بنام خداوند مهربان

شعر از استاد علی معلم دامغانی
در رثای علّامه مصطفوی


برخیِ سبط مصطفی حسنا
گُلش آتش فکنده در چمنا
گُلِ آتش بیار در مَجِنا
درکشد باغ را به شعله تَنا
شادی گلرخانِ گل بدنا
شادی روی و موی بوالحسنا
بهر ناقوس در گلو رسَنا
خیمگی خیره تا کی این وسنا
رفته گیر از طَلال و از دمنا
سوخت خواهم مَنا و همچو مَنا
دانه در گور و غنچه در کفنا
قطره ای گشته گوهر عَدَنا
بر سودای فراتر از مَدنا
مانْد سلمان از اهل بیتِ مَنا
که فرود آمد از فرا؛ سُخنا
حسن مصطفای مؤتمنا
اولیا را قرین مقترنا
جامع عقل و نقل و فکر و فنا
در ادب “میرِ اَصمعی” شکنا
راسخونش رسیل هم رسنا
در سلوک از ملوکِ تهمتنا
جوش خونش خروش کوهکنا
بت شیرینِ شکّرین ذقنا
خسروان را نه هر گدا چو مَنا
داشتم این نداشتم ثمنا
آتش مهرِ ماهِ انجمنا
قبحِ بی مایه وانگهی حَسنا


گلرخانِ بهارِ نُه چمنا
حَسَنِ مصطفاست رشک بهار
آتشِ گل اگر نیارد سوخت
کز مجن تیغ برکشد شعله
بشکفد باغ؛ شادی گل سرخ
شادی بوی گل که مصطفویست
دی شنیدم که بوالمَلیح به سرو
سوی گلبن جرس زنان که هلا
حَمَل و ثور رفت و جوزا نیز
بشکف ای گُل که سوخت خواهد گُل
لیک شاید شکفت و مرد که سوخت
شو حسن باش و بوالحسن گُل کن
زاستر رانده از عِظام و عِصام
هرکسی شد فلان از آل فلان
اسم ها از درِ مسمایند
نجل عبدالرحیم عبد رحیم
شیخِ علّامه پورِ علّامه
جهبَز جاهد جدید و قدیم
در لغت چِل خلیلِ بن احمد
راه روشن سپرده در تفسیر
در حدیث و رجال؛ مردانه
هفتخوانش دو هفت دریا خون
ای چو گنج نهانِ خسرو گم
گنج باد آور خدای کریم
نذر یوسف کلاف لاف منست
داشتم دل به دل درون آتش
از من این مایه کی پذیرد حُسن